• خانه
  • درباره ما
  • خدمات
  • پروژه‌ها
    • خوراکی و نوشیدنی
    • سبک زندگی
    • هنر و فرهنگ
    • معماری و ساختمان‌سازی
    • سازمان و استارت‌آپ
  • مقاله‌ها
  • تماس با ما
fa language-switcher
  • en
r84-menu-background-iglu-studio-17527775310396.png
Iglu Studio

جایگاه‌یابی برند: تقسیم‌بندی کیک بازار و انتخاب حرکت استراتژیک برنده

 

 

فرآیند شکل‌گیری و رشد برند، شبیه به خلق یک اثر هنری نیست که به الهام و ذوق آنی محدود شود؛ بلکه به انضباط فکری، تحلیل داده‌های دقیق و اجرای همگام با استراتژی نیاز دارد. پوزیشنینگ یا جایگاه‌یابی برند، نقطه‌ای است که در آن، تمامی تلاش‌های بازاریابی و هویتی به یک نتیجه واحد منتهی می‌شوند: ساخت تصویری متمایز، شفاف و ماندگار در ذهن مخاطب هدف.

با این وجود، تجربه نشان داده که بسیاری از برندها نه به دلیل ضعف محصول یا خدمات، بلکه به علت نداشتن رویکردی ساختارمند برای شناخت بازار، تفکیک مخاطبان و تعریف جایگاه، در رقابت شکست می‌خورند. چارچوب «RSTP–MM–Implementation–Control» پاسخی است به این خلأ، چون از نخستین فعالیت‌های پژوهشی تا ارزیابی و بهبود نهایی، مسیری روشن و منسجم ارائه می‌دهد.

 

 

RSTP-MM-Implementation-Control

 

 

 

گام نخست: تحقیق بازار (Market Research)

تحقیق بازار بنیان هر استراتژی برند است. این مرحله را می‌توان مانند مطالعه‌ میدانی پیش از آغاز یک پروژه معماری دانست؛ معماری که در آینده، تصویر برند را در ذهن مشتریان ترسیم خواهد کرد.

این تحقیقات، اگر جامع و عمیق باشند، نه تنها نیازهای آشکار مشتریان را نمایان می‌سازند، بلکه نیازهای پنهان (latent needs) را نیز کشف می‌کنند؛ نیازهایی که اغلب در کلمات مستقیم مشتری یافت نمی‌شوند، اما از دل رفتار، انتخاب‌ها و نارضایتی‌های کوچک او قابل شناسایی‌اند. گاهی نیز تحقیقات روشن می‌کند که یک نیاز شناخته‌شده، هنوز راهی بهبود یافته‌تر و مؤثرتر برای پاسخ‌گویی دارد؛ نقطه‌ای که می‌تواند جرقه‌ی نوآوری و مزیت رقابتی باشد.

 

 

گام دوم: بخش‌بندی بازار (Segmentation)

وقتی شناخت کافی از بازار به دست آمد، باید آن را به بخش‌هایی همگن تقسیم کرد. برای درک آسان‌تر، تصور کنید جامعهٔ آماری حاصل از تحقیقات شما مانند یک کیک بزرگ است. بر اساس معیارهایی همچون ویژگی‌های جغرافیایی، دموگرافیک، سبک زندگی یا رفتار خرید، این کیک را به برش‌های کوچک‌تر تقسیم می‌کنیم. هر برش نمایندهٔ یک بخش مشخص از بازار است که ویژگی‌های مشترکی دارد. این تقسیم، شفافیت لازم را برای طراحی استراتژی‌های هدفمند فراهم می‌آورد.

 

 

گام سوم: انتخاب بازار هدف (Targeting)

همهٔ برش‌های کیک به یک اندازه برای ما ارزشمند نیستند. در این مرحله، تصمیم می‌گیریم کدام برش، بخش وفادار و سودآور بازار آیندهٔ ماخواهد بود. انتخاب بازار هدف باید متکی بر سه عامل باشد: همخوانی با منابع موجود، تطابق با مزیت رقابتی، و سازگاری با هویت برند. تمرکز بر بخش اشتباه، درست مانند انتخاب مواد اولیهٔ نامناسب در آشپزی، می‌تواند نتیجه نهایی را زیر سؤال ببرد.

 

 

گام چهارم: جایگاه‌یابی (Positioning)

جایگاه‌یابی را می‌توان به یک بازی دقیق شطرنج تشبیه کرد؛ صفحهٔ این شطرنج، همان بازار است و مهره‌ها، برندها و رقبای شما. برای موفقیت، کافی نیست تنها یک خانهٔ خالی بیابید؛ باید بدانید رقبایتان کجا بازی می‌کنند، چه نقاط قوت و ضعف دارند و چگونه می‌توانید با تکیه بر منابع و وجه تمایز خود، جایگاهی انتخاب کنید که بیشترین ارزش و ماندگاری را در ذهن مخاطب ایجاد کند. ابزارهایی مانند «نقشه ادراکی» کمک می‌کنند این جایگاه را با وضوح بیشتری ببینید و بسنجید.

 

 

گام پنجم: آمیخته بازاریابی (Marketing Mix)

با مشخص شدن جایگاه، همه عناصر بازاریابی باید در راستای آن شکل بگیرند. چه در مدل ۴P (محصول، قیمت، مکان، ترویج) و چه در مدل توسعه‌یافته ۷P (شامل افراد، فرآیند و شواهد فیزیکی)، هر تصمیم باید بازتاب‌دهندهٔ جایگاه‌یابی باشد. این هماهنگی، یکپارچگی پیام برند را تضمین و تجربهٔ مشتری را بهبود می‌بخشد.

 

 

گام ششم: پیاده‌سازی (Implementation)

استراتژی روی کاغذ به تنهایی ارزشی ندارد مگر آنکه با دقت و نظم اجرا شود. این مرحله به هماهنگی تیم‌ها، تعریف برنامه‌های عملیاتی، طراحی کمپین‌ها و تخصیص منابع اختصاص دارد. اجرای موفق، نیازمند یک زبان مشترک میان تمام ذینفعان است، از مدیریت ارشد گرفته تا کارکنان خط اول ارتباط با مشتری.

 

 

گام هفتم: کنترل و بهبود (Control)

ارزیابی مستمر بخش جدایی‌ناپذیر این مسیر است. شاخص‌هایی نظیر آگاهی از برند، ترجیح برند، سهم بازار و رضایت مشتری، تصویری واقعی از میزان موفقیت استراتژی ارائه می‌کنند. تحلیل این داده‌ها، امکان بازنگری به‌موقع و اصلاح مسیر را فراهم می‌سازد.

 

 

مدل RSTP–MM–Implementation–Control نه یک دستورالعمل مقطعی، بلکه چرخه‌ای پیوسته از شناخت، تصمیم‌گیری، اجرا و یادگیری است. این مدل به برندها کمک می‌کند نه تنها در بازار دیده شوند، بلکه جایگاهی محکم و ماندگار در ذهن و قلب مخاطب بسازند. هرچه جایگاه برند در ذهن و قلب مخاطب محکم‌تر و عمیق‌تر باشد، وفاداری مخاطب نسبت به برند بیشتر خواهد شد؛ تا جایی که آن مخاطب، خود به نوعی مُبَلّغ (Evangelist) برند شما می‌شود.

 

Saman Chegini

26.08.2025

برندینگ

مقاله‌های مرتبط

مقاله‌های بیشتر

عضویت در مجله ایگلو

  • سیاست‌های حفظ حریم شخصی
  • قوانین و مقررات

 ۲۰۲۵ © استودیو ایگلو  |  تمامی حقوق محفوظ می‌باشد.